پروژهی ایلیاتیهای تَرَکَمه اولین تجربهی مشاهدهی مشارکتی من بود. چوپانی کردم، چادرها را برافراشتم، نگهبان تفکیک گوسفندها شدم، میرزای مراسم عروسیشان بودم، جای خالی پسر خانوادهی میزبانم را پر کردم، با بچهها فوتبال بازی کردم، آغل بزرگ را ساختیم، در چند عروسی برای اجرای رقص دعوت شدم، به وقت مرگ مادربزرگ زنگ زدند که بروم پیششان، و بسی کارهای دیگر که همگی به من کمک کردند تا تبدیل به عضوی از قبیلهی گلهدار و کوچروی تَرَکَمه بشوم. پروژه ایلیاتیها بهعنوان بخشی از رسالهی دکترایم در دانشگاه تهران از بهار 1391 شروع شد. سپس با دیدارهای کوتاهی در سالهای 1392 و 1394 ادامه یافت. اخیرا سفرهای میدانی طولانیای را در سالهای 1400، 1401، 1402 و 1403 انجام دادهام. طی این مدت حدود 5 ماه به همراه همسر و فرزندانم در سکونتگاههای ییلاقی در ارتفاعات کوه هِشتهسر در شهرستان هوراند و خانههای قشلاقی در شهرستان آبشاحمد در آذربایجان شرقی سکونت داشتهایم.
اکثر مطالعات مردمشناختی متمرکز بوده است بر «گلهداری» به مثابه یک سنخ خاص از جامعه؛ برای همین از این سنخ، با رویکردهای محیطشناختی، اقتصادی یا سیاسی، در خصوص جنبههای کلی زندگی درونی آنها و ارتباطاتشان با همسایگان و دولتها بحث میکردند. اما من بر «گلهدارها» تمرکز دارم، با اشخاص واقعی که در ارتباطاند با سنخ معیشت گلهداری اما همهی تجربههایشان تحت این سنخبندیها و زیر بار آنها مضمحل نمیشود. گلهداری قطعا حدود کردارها و اندیشههای آنها را محدود میکند، اما بهطور جبرگرایانه تعیین نمیسازد.
من میخواهم چهرهی واقعی برخی از مردمان گلهدار را به تصویر بکشم، به جای استخراج کلیتها و ساختارها و فرایندهای عمومی. برای همین است که به طرف بررسی روانشناختی این مردمان کشیده شدم، تمرکزی که تقریبا در بررسی این مردمان در مردمشناسی وجود نداشته است، جز اشارات بسیار پراکنده و کلیشهای. با این وجود نمیخواهم تصویر کلی را هم از دست بدهم. در واقع، به دنبال آن هستم تا فرد را در پیوند با جامعهی گلهدار و روابط این جامعه با جهان بیرونیاش قرار بدهم و او را در این پیوندگاه بفهمم.
از این پروژه، تا کنون یک رساله دکتری و دو مقاله منتشر شده است:
فاطماننه هانا اوزادیر: دیدن و چشیدن تصویر در دستبافتههای زنان لومهـ دره
بازار ورنی: زندگینامه اجتماعی دستبافتههایی از لومهدره تا تهران