اصغر ایزدی جیران

جعفرآباد: بازار مواد، خشونت خانگی و مردانگی در حاشیه

سفر میدانی به جعفرآباد در کرمانشاه، تجربه‌ای تروماتیک برای من بود که زخم‌هایش تا مدت‌ها باقی ماند. سطح خشونت خانگی در یک محله‌ی تهی‌دست، با مردمانی درگیر اعتیاد شدید، برای من غیر قابل تصور بود، من که پیش از آن، محله‌های تهی‌دست تبریز را تجربه کرده بودم. در واقع در جعفرآباد، شهر کوچکی را می‌دیدم که با صنعت آشغال زنده شده بود. کودکان و زنان ستمدیده، توجه عمده‌ی من را جلب کرد و من چند هفته در تابستان‌های 1396، 1397 و 1399 را در محله‌ی جعفرآباد ساکن شدم.

من سال را ماه‌‌شمار می‌‌کنم تا برسد مرداد. برسد مرداد که بروم کرمانشاه. پیش از آن‌‌که به کرمانشاه بیایم، در بافت‌‌های فقر و در میان مردمان فقیر بسیاری در تبریز و تهران کار کرده بودم. ولی کرمانشاه تأثیر متفاوتی بر من گذاشت. تابستان 1394 که کار در میان فقرای حاشیه‌‌نشین تبریز را شروع کرده بودم، شب‌‌های اول نمی‌‌توانستم بخوابم. گریه می‌‌کردم. پسری را دیده بودم که از بیماری پوستی نادری رنج می‌‌کشید. یادش بالشم را تَر می‌‌کرد. کار میدانی فشرده‌‌ی آن سال، افسردگی خفیفی در من پدید آورد. مجبور شدم برای مدت کوتاهی پژوهشم را متوقف کنم. تابستان 1396 در رسید و من برای اولین‌‌بار به کرمانشاه رفتم. شاهد و شنونده‌‌ی زندگی‌‌هایی شدم که سنگینی خُردکننده‌‌اش بارها بیش‌‌تر از زندگی‌‌های در تبریز و در تهران بود. تا چند هفته پس از بازگشت از سفرهای میدانی، یاد من پر بود از کودکانی که به لحاظ روانی و فیزیکی پژمرده شده بودند.

جعفرآبادی‌‌ها عمدتا مهاجران روستایی در پی دهه‌‌ها فقر در شهرستان‌‌های نزدیک به کرمانشاه به ویژه به خاطر خشکسالی هستند. هرچند در طول پژوهش میدانی، تعداد اندکی از خانواده‌‌های کولی را هم دیدم. کار میدانی‌‌ام بر اساس نوع ارتباطم با اهالی در محله در دو فاز انجام گرفت. در فاز نخست، یک ان‌‌جی‌‌اوی محلی، واسط من در وارد شدن به محله و ارتباط گرفتن با خانواده‌‌ها بود. این‌‌جا اساساً ابزار اصلی گردآوری داده‌‌ها مصاحبه‌‌های باز و به‌‌طور خاص زندگینامه بود که اغلب زن‌‌ها نقل می‌‌کردند. در فاز دوم، خودم به تنهایی با کسبه و نیز افراد درگیر با اعتیاد ارتباط گرفتم. این‌‌جا مشاهدات مستقیم و مشاهده‌‌های مشارکتی هم‌‌وزن گفت‌‌وگوها بودند. در اینجا، صحنه‌‌هایی از قلمرو زیست عمومی در محله و قلمرو خصوصی خانواده‌‌ها را کنار همدیگر قرار می‌‌دهم تا نشان دهم که چگونه مواد مخدر نقشی اساسی در اجتماع محلی و خانواده ایفا می‌‌کند. دوربین مردم‌‌نگار از زاویه‌‌دید لانگ شروع می‌‌شود و با کلوز خاتمه می‌‌یابد؛ از خیابان‌‌ها شروع می‌‌کنم، به طرف کوچه‌‌ها حرکت می‌‌کنم و سپس وارد خانه‌‌ها می‌‌شوم.

از این پروژه، تا کنون دو مقاله منتشر شده:

فرودستان اندوهگین و پناهگاه مواد: کاوشی مردم‌نگارانه در یک اجتماع حاشیه‌نشین در کرمانشاه

علیه فرهنگ ضدمراقبت: دعوت به اکتیویسیم انسان‌شناختی برای کودکان کار