اصغر ایزدی جیران

باغ‌‌معروف: حومه‌‌نشینان کارخانه‌‌ها در منطقه‌‌ی وانهادگی

در دهه‌‌های اخیر، با گران شدن زندگی در شهر تبریز، سیاست پاک کردن فیزیکی آسیب‌‌های اجتماعی توسط مدیران شهری و دیگری‌هراسی فرهنگی بومیان ساکن در تبریز، منجر به گریز تهی‌‌دست‌‌ترین اقشار به نقاطی در پیرامون تبریز شده است. به این ترتیب، بافت‌‌های روستایی اطراف شهر تبریز به تدریج تبدیل به مکان‌‌هایی برای جذب تهی‌‌دست‌‌ترین اقشار یا فروطبقه شده‌‌اند؛ همزمان، فعالیت‌های مجرمانه نیز در این بافت‌‌های پرت و بیابانی شکل گرفته‌‌اند. باغ‌‌معروف یکی از مهم‌‌ترین جوامعی است که مبتلا به این مسائل در دهه‌‌های اخیر شده است.

اين پژوهش مردم‌‌نگارانه بر اساس روش تحقیق میدانی و استفاده از فنون حضور میدانی، مشاهده و گفت‌‌وگو انجام گرفته است. داده‌‌های مشاهده‌‌ای و گفت‌‌وگویی در دفترچه یادداشت روزانه به‌‌طور خلاصه ثبت شده و سپس تبدیل به فیلدنوت‌‌های مفصل گردیدند. با خلق صحنه‌‌های مردم‌‌نگارانه از واقعیت‌‌های زندگی مردمان باغ‌‌معروف، کامنتاری تفسیری به نگارش درآمدند. در نهایت، قطعات توصیفی و تحلیلی مورد تحلیل با تکنیک کدگذاری باز و متمرکز قرار گرفتند که به تشکیل مقوله‌‌های کلان و تم‌‌های زیرین آنها انجامید. نتایج اصلی پژوهش عبارتند از:

 اول. «ییغینتی» بودن و ناشناسی اجتماعی؛ مهاجران باغ‌‌معروف به دلایل متعددی کنار هم جمع شده‌‌اند. شکست‌‌خوردگان از مریضی و از خانواده‌‌ها، تا فراریان از داغ‌‌ننگ حبس، تا اعتیاد مردانی که زنان را تنها وانهاد، تا آنهایی که از شرکت‌‌های بزرگ شکست خوردند، و تا مردمانی که برای کارگری و بهبود معیشت به اینجا پناه برده‌‌اند. باغ‌‌معروف برای همة این مردمان مختلف جا داشته است. چه کارخانه‌‌هایش چه بدنامی‌‌اش چه ارزانی‌‌اش، باعث شده تا هر کسی بتواند جایی برای خودش در اینجا بیابد. درحالی‌‌که بسیاری از نقاط کلان‌‌شهر تبریز، به دلایل اجتماعی و اقتصادی، این اقشار اغلب تهی‌‌دست و شکست‌‌خورده و فراری را طرد می‌‌کند، باغ‌‌معروف جاذب است. ویژگی خاص باغ‌‌معروف نسبت به دیگر مناطق یا محله‌‌های حاشیه‌‌نشین تبریز آن است که مهاجران آن صرفا متعلق به روستاها یا شهرهای کوچک در آذربایجان نیستند بلکه از سراسر ایران آمده‌‌اند. دایرة اقوام مهاجر در باغ‌‌معروف به کُردها و استان‌‌های آذربایجان غربی و کردستان محدود نمی‌‌شود. از بسیاری از استان‌‌ها و برخی از شهرهای ایران می‌‌توان مهاجرینی یافت، از مشهد و اهواز تا قم و مازندران. این تنوع قومیتی مهاجران، حاشیه‌‌نشین باغ‌‌معروف را موردی استثنایی در میان سایر محله‌‌ها و مناطق حاشیه‌‌نشین در تبریز و حومة آن کرده است. تنوع قومیتی، ناشناسی اجتماعی را به شدت بالا برده است، برخلاف اغلب محله‌‌های حاشیه‌‌نشین در تبریز که آشنایی اجتماعی بالایی در آنها وجود دارد.

دوم. حس مکان در فضای زیست عمومی؛ جامعة مهاجران که به تدریج جامعة بومی را عقب راند اما تحت تسخیر فرایندهای مهلکی درآمد که سلامت زندگی را تهدید کرد. با نابودی اقتصاد کشاورزی و فروختن بخش زیادی از زمین‌‌های زراعی در قالب زمین‌‌های قطعه‌‌بندی شده برای ساخت‌‌وساز خانه‌‌های جدید برای مهاجران، بیابانی‌‌شدن فزاینده‌‌ای شکل گرفت. سوله‌‌ها و سگ‌‌ها و آشغال‌‌ها به این بیابان‌‌ها یورش بردند. باغ‌‌معروف همچون سکونتگاهی ظهور یافت و معرفی شد در میان بیابان‌‌های متعفن. بافت باغی و روستایی باغ‌‌معروف باعث شد که بومی‌‌ها به‌‌طور کامل آنجا را ترک نکنند، بلکه بیشتر کشیده بشوند به سمت خانه‌‌ها و باغ‌‌های بزرگ خویش. از سویی دیگر، برخی از مرفهین تبریز باغ‌‌ها و زمین سوله‌‌های بزرگی را از بومی‌‌ها خریدند. به این ترتیب، باغ‌‌معروف تبدیل به جایی شد با اکثریت فقرا و اقلیت اغنیا. این دو طبقه با منابع متفاوت دیوار به دیوار هم در کوچه‌‌ها و خیابان‌‌ها و بیابان‌‌های باغ‌‌معروف زندگی می‌‌کنند. به نظر من یکی از علت‌‌های اصلی عدم انسجام اجتماعی که می‌‌توانست به حل شدن برخی از مشکلات محله منجر شود، دوپارگی شدید طبقاتی و ترکیب جمعیتی بومی- غیربومی است. اغلب مهاجران فقیر و نیز بومیان باغ‌‌معروف فقط به امر شخصی و خصوصی فکر می‌‌کنند، هرچند می‌‌بینند و تجربه می‌‌کنند که گرفتار مشکلات عمومی مثل بیابان و سگ‌‌ها و سوله‌‌ها هستند.

سوم. زندگی بی‌‌حفاظ زمین‌‌ها و بدن‌‌ها در زون صنعتی؛ بازار آهن، منطقة صنعتی ویژة کوجووار، و مهم‌‌تر از آن پتروشیمی و پالایشگاه و نیروگاه حرارتی، یک زون شدیدا صنعتی را در غرب تبریز پدید آورده است. زون صنعتی بدترین جا برای زندگی است، چون مملو از پس‌‌مانده‌‌ها و آلاینده‌‌ها و سموم به ویژه شیمیایی است. تأثیرات این سموم به سهولت قابل رویت نیست و ممکن است در طولانی‌‌مدت رخ نماید. علاوه بر بعد سلامتی، مسئله بر سر زیستن در منطقة شیمیایی‌‌های صنعتی است. فرار از شهر و افتادن به تلة منطقۀ بزرگ صنعتی تبریز، اتفاق تراژیک عظیمی بوده است. زمین‌‌ها و بدن‌‌ها در باغ‌‌معروف به‌‌طور مطلقی بدون سپر و محافظ در برابر غول‌‌های پتروشیمی و نیروگاه قرار گرفته و در حال مریضی‌‌اند. زندگی خاک و زندگی آدم‌‌ها در منطقة بی‌‌امنی قرار گرفته است. مسئولین و رسانه‌‌ها در حالی که کیلومترها دورتر دغدغة کلانشهر تبریز را داشتند، مردمانی فراموش‌‌شده درست توی سینه و نفس پالایشگاه و نیروگاه زندگی می‌‌کنند. حاشیه‌‌ای‌‌ترین شکل زندگی در اینجا، زندگی بی‌‌حفاظ در برابر آلاینده‌‌های صنعتی است، جایی که زمین‌‌ها و بدن‌‌ها به کم‌‌ارزش‌‌ترین جایگاه تنزل پیدا می‌‌کنند.

چهارم. در محاصره‌‌ی مشکلات بیشتر پس از مهاجرت؛ با دیدن صحنه‌‌ها و داستان‌‌هایی از چند خانواده، شاهد تجربه‌‌های افسردگی در اثر پدر معتاد، نقص مادری و کودکی کردن بر اثر درآمد یک‌‌سومی یک مرد ضایعاتی، بی‌‌کس بودن، ترس و ناامنی، احساس در زندان بودن، و محاصره توسط مریضی‌‌ها بودیم. اگر بخواهم این مردم را با مردمان محله‌‌های حاشیه‌‌نشین تبریز که قبلا در مورد آنها تحقیق کرده‌‌ام مقایسه کنم، باید بگویم آنها عمدتاً با سطح مشکلات بالاتر و بیشتر و عمیق‌‌تری روبرو می‌‌شوند، آنقد بد که دیگر قدرت مالی برای ماندن حتی در فقیرترین محله‌‌های تبریز را هم ندارند. هرچند در مهاجرت، بخشی از هزینه‌‌های خانواده‌‌ها کاهش می‌‌یابد، به خاطر ارزانی مسکن، اما با آمدن به باغ‌‌معروف نه تنها مشکلات قبلی حل نمی‌‌شود بلکه مشکلات افزون‌‌تر می‌‌گردد. این خانواده‌‌ها به جایی مهاجرت می‌‌کنند که در آن پیوندهای همسایگی و خویشاوندی سابق وجود ندارد. در محیط اجتماعی‌‌ای قرار می‌‌گیرند که مواد مخدر در دسترس‌‌تر است و چون خانواده‌‌ها درگیر مشکلات زیادی هستند میل به مصرف ماده‌‌ای که موقتا آنها را به حالت کرختی و فراموشی ببرد برانگیخته می‌‌شود. برخی از اعضای خانواده ارزش‌‌های پیشین خانواده را زیر پا می‌‌گذارند و به‌‌طور خاص برخی از سرپرست‌‌های مرد، کانون محبت و اعتماد خانواده را تبدیل به وحشت و ناامنی می‌‌کنند. در موارد حادتر، مریضی‌‌های مزمن حقیقتا ته‌‌ماندة رمق و توان خانواده‌‌ها را می‌‌ستاند.