اصغر ایزدی جیران

رویارویی متن‌نشینان و حاشیه‌نشینان: نژادگرایی فرهنگی در تبریز

در بررسی‌‌های مردم‌‌شناختی حاشیه‌‌نشینان فقیر شهری کمتر به رویارویی متن‌‌نشینان با حاشیه‌‌نشینان پرداخته شده است. در این مقاله شیوه‌‌های برخورد متن‌‌نشینان، اعم از مردم عادی و مسئولین نهادها را با مردمان محله‌‌ی حاشیه‌‌نشین قُپانلار در شهر تبریز بررسی می‌کنم. داده‌‌های مقاله بر مبنای کار میدانی مردم‌‌نگارانه‌‌ای تکیه کرده که بین سال‌‌های 1394 تا 1399 و نیز 1402 در میان مردمان محله‌ و همچنین در جلسات نهادهای رسمی انجام داده‌‌‌ام. گردآوری داده‌‌ها بر اساس فنون پژوهش میدانی شامل مشاهدات، گفت‌‌وگوها و مشارکت یا حضور در زندگی روزانه‌ و نیز بررسی‌‌های آرشیوی صورت گرفته است. در فرایند تحلیل، ابتدا روی یادداشت‌های میدانی کامنت نوشته‌ام تا تم آنالیتیک بسازم. سپس واحدهای نوشتاری کامل مرکب از گلچین فیلدنوت-کامنتاری تفسیری را خلق کردم. مسیر کلی فهم نظری مسئله‌ی رویارویی متن‌نشینان و حاشیه‌نشینان را با الهام از مفاهیم نژادگرایی میشل فوکو، زیست‌‌‌مشروعیت دیدیه فاسین، و کشمکش نمادین پیر بوردیو پرورانده‌ام.

مطالعه‌ی مردم‌‌شناختی من نشان می‌‌دهد که رویارویی متن‌‌نشینان با حاشیه‌‌نشینان اساساً از طریق فرایندهای نامیدن و طبقه‌‌بندی آن‌‌ها شروع می‌‌شود، با هدف قضاوت در مورد ارزش زندگی. من مفهوم نژادگرایی فرهنگی را پروراندم تا نشان دهم که چگونه روستائیان حاشیه‌‌نشین در قالب نژاد پست تعریف می‌شوند. زندگی حاشیه‌نشینان با چهار فرایند از طریق بیرونی‌یان بی‌‌ارزش می‌‌شود: (1) خشونتِ نام‌‌ها: مردم عادی و نهادها با داوری‌های منفی، داغ‌ننگ بر پیشانی مردمان تهیدست قُپانلار می‌چسبانند: برخی از متن‌‌نشینان حاشیه‌‌نشینان را خلافکاران اصلی شهر می‌دانند؛ افرادی بدون توانایی فکر کردن که نه تنها به خود بلکه به شهر هم صدمه می‌زنند؛ و خواهان آن هستند که از شهر تمیز و رویایی تبریز بیرون بروند. نهادها به ویژه شهرداری نیز با نام گذاشتن «حاشیه» بر محله، ارزش اقتصادی و اجتماعی محله را پایین می‌‌کشد. در نتیجه حاشیه‌‌نشینانِ دچار خشونت نمادین، به انزوای فضایی و اجتماعی کشانده می‌شوند. (2) به رسمیت نشناختن: درحالی‌‌که حاشیه‌‌نشینان قُپانلار برای زمین و مسکن پول داده و قولنامه دارند، اما کلیشه‌‌های عامه‌‌ مبنی بر تصرف غیرمجاز زمین، محرک شهرداری در به رسمیت نشناختن مهم‌‌ترین دارایی حاشیه‌‌نشین‌‌ها یعنی خانه‌‌هایشان از طریق سند ندادن شده است. (3) تبعیض نهادی: اداره‌‌ی آموزش و پرورش از خلال بازتولید کلیشه‌‌ی دانش‌‌آموز بد و بی‌‌فرهنگ و خطرناک، فرصت‌‌های مردمان قُپانلار جهت شرکت در یک مسابقه‌‌ی برابر اجتماعی را از طریق با توزیع نابرابر امکانات از آنها سلب می‌‌کند. (4) تضاد هابیتوس‌ها: روستائیان حاشیه‌‌نشین قُپانلار با هابیتوس اداری تنظیم‌‌شده بر اساس فرهنگ طبقه‌‌ متوسط راحت نیستند. طرد بوروکراتیک احساس نیستی و مردن را در بین حاشیه‌‌نشین‌‌ها به وجود می‌‌آورد.

به‌‌عنوان نتیجه‌‌گیری، اگر اقتصاد سیاسی فقر نیاکانی و بازنده شدن در اصلاحات ارضی دولت، محرک اصلی عزم لازم برای سفر اجباری یا جلای وطن روستائیان بودند، نژادگرایی فرهنگی تهدیدگرِ مشروعیت زیستن، این سفر را ناکام گذاشت.

متن کامل مقاله